مـائده ای آسـمانی به قداسـت "کوثـر "

نوشیدن میوه بهشتی

نوش جانت اولیننوشیدنآب سیبت... نوش جانت میل کردن اولین فرنی ات.... انشالله همه خوردنیهایت طیب و حلال باشد انشالله خوردنیهایت را بخوری به نیت مجاهدت... انشالله طعامت با طعام بهشتیان ممزوج شود انشالله... انشالله
18 مهر 1393

دندانهای سر به عرش...

مروارید دندانهای پایین کوثرمان سر بلند کردند... مبارکت باد ای مهربان نعمت زندگیمان... به قول مادر بزرگ عزیزت انشالله  با سپید دندانهایت طعام های معنوی بخوری و کلمات طیب را در هستی جاری سازی هفتم مهر را فراموش نمیکنم. دقیقا در پنج ماه و نیمگیت دندان دراوردی  
7 مهر 1393

کلاس دیگر

به راستی فرزندان کلاسهای درس هستند. فرقی نمیکند چه سن و سالی دارند آنها کارشان را خووووب بلدند. گاهی اوقات به تلاشهای بی وقفه کوثر حسرت میخورم. با تمام  وجودش تلاش میکند و همه موانع را برای غلتیدنش با سرافرازی پشت سر میگذارد اگر جاییش به چیزی گیر کند انقدر سعی میکند تا خودش را نجات دهد خیلی دیر مایوس میشود.. کاش من هم در زندگی ام اینگونه شوم
28 شهريور 1393

چادر گلدار

چادر نمازم را که باز میکنم و سر میکنم آنقدر ذوق میکند و دست و پا میزند که نگید تازگیها هم با غلتیدن خودشو به سجاده م میرسونه و شروع میکنه با مهر و تسبیح بازی کردن. خداروشکر  موقع نماز خوندنم لذت میبره و حال خوبی پیدا میکنه انشالله این حال خوبت برات ماندگار بشه خیلی اوقات با چادر نمازم باهاش بازی میکنم تا حال خوبش بهتر و بهتر بشه  ...
25 شهريور 1393

شستانه

ظهر داشتم نهار میخوردم، جاتون خالی.. یه دفعه صدای ملچ ملوچی از پشت مبل توجهمو جلب کرد.. خانوم خانوما داشت با ولع فراوان شست پاشو میخورد... جاتون خالی...         ...
25 شهريور 1393

گذر از پنج ماهگی...

پنج ماه گذشت با سختی های لذت بخش و شیرینیهای به یاد ماندنی به عقلم پنج ماه اضافه شد به صبرم... دخترم پنج ماهگیت مبارکت کوثر ما در پنج ماهگیش میغلتد چند دور حتی... بعضی حرفها را میگوید مثل د ، ب، ا، او، هو.... برای آشنایان آغوشش را باز میکند برای اکثریت لبخن و قهقهه میزند با دستانش کاملا آشناست اشیا را میگیرد میخورد ... و خیلی کارهای جزیی دیگر خدا نگهدار همه بچه های عالم باشد
24 شهريور 1393

صَرف غلتیدن...

تا دیشب دختر نازنین ما فقط میتوانست دمر شود، و بعد از چند دقیقه نق زدن هایش برای کمک کردن به او شروع میشد. اما.... دیشب به یکباره شروع به غلت زدن کردن با وجود کفش هایش حتی...! دخترم تلاشت تحسین برانگیز است انقدر تلاش کردی تا بالاخره توانستی نگفتی با کفش که غلت نمیشه زد و مایوس شوی اصلا تو کفش هایت را مانع نمیبینی انها را دلیلی بر فعال کردن تلاش و نشاط و بازی کردنهایت میبینی... کاش من هم مشکلات و ابتلائات را مثل کفش های تو علت فعال شدن صفت های خوبم میدیدم ممنونم دختر مهربانم که این چنین درسی به من اموختی خداوند تو و همه خواهر و برادرهای ایران زمینت را در پناه خودش حفظ کند. ...
23 شهريور 1393